سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]

جان پناه

ماهها در انتظار می گذرد ولی چیزی که ارزش ماندن دارد اتفاق نمی افتد.

تنها تلاش انسان ها آنها را به چیزی که هستند می رساند.

وتلاش همه ی انسان ها منجر به وجود آمدن علوم مختلفی شده است در زمینه های مختلف.

تنها راهی که قابل درک برای انسان است تلاش برای یافتن چیزی است که در پی آن است واین چیز است که به زندگی او معنا می دهد.و اگر به دنبال خواسته ی خود نرود خود را همواره در شکست می یابد.

اما در این میان ادیان وعلوم مختلف که گاهی آن ها را نه علم می دانند ونه دین پا به عرصه می گذارند که مسما جنبه های گونا گونی را در بر دارند.و راههای متفاوتی را در بر دارند.

 

علاقمندی شما دوست عزیز دقیقا چیست؟

آیا فکر می کنید چه چیزی باعث پیشرفت شماست.

به نظر بنده زندگی جریان مداومی است که برای هر کس معنای مختلفی دارد وراههای زیادی را در پی دارد.

وانسان یک بازیگر است که با توانایی های خودش راه روی می کند.

اما توان هر کس متفاوت است وچیزهای مختلفی از اشخاص مختلف به ظهور می رسند.چون نگرش ها متفاوت است.

اما انسان مسلما چیزی غیر از این جسم است (البته اگر از جسم مانن سنگ حرف بزنیم)وتنها پاره ای گوشت و پوست و استخوان نیست.چون که با هر غم واندوه او در خود فرو می رود وشاید هم مریض شود ولی در شادی سر از پا نمی شناسد و تمامی غم ها را رها می کند.پس انسان مختار است که چگونگی رفتار خود را مشخص کند تا کیفیت زندگی او مشخص شود.

مسلما کسی نمی خواهد در یک غم بیهوده زندگی کند. البته کسانی که دانایی آن ها هر لحظه بیش تر می شود این کیفیت غم با تفاوتی فاحش والبته شادی توئم در آنها ظهور پیدا می کند که به نظر من انسان های موفق به این درک از وجود می رسند.

 

پیروی از هر چیز می تواند شما را به چیزهای متفاوتی برساند.

بدن انسان با هر تغییر فکر وروحیه ی او فرق می کند .یک ترس کوچک تمامی ضربان قلب شما را به اوج خود می برد واگه این اتفاق نیفته شما باید کمی به خودتون شک کنید.

وزندگی یک جریان است که اگر در این جریان مراقبه داشته باشید با معنا آشنا می شوید که چیزیه که شما رو مسلط تر وانگیخته تر میکنه .معنا چیز والاییه که در هر سلول از وجود شما انباشته می شه و شما در خلوت خودتون اون رو میبینید.

یکی معنایی که براش تجسم میشه دوست عزیزشه یکی کارشه یکی بد بختیهاشه ولی انسان باید که نگرانی ها رو از خودش دور کنه چون که به طور حتم برای بدن ووجود پذیرای او مانند سمه.

باید اون چیزی که لمس جاودانگی هست برای انسان اون رو به دست بیاره وراهها رو به خودش نبنده واین کاملا واضحه.

مگه نه.




رضا ... ::: سه شنبه 86/12/7::: ساعت 12:27 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :1986
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<